آ کلاه دار

در تب و تاب رسیدن به کمالم

- دوگانگی خودم بودن و خانواده

چیزی که گاهی خیلی غمگینم می‌کنه اینه که هرگز نمی‌تونم خانواده‌ام رو تمام و کمال اونجوری که می‌خوام داشته باشم. نمی‌تونم درحالی که با عقاید خودم پیش می‌رم ازشون حمایت بگیرم، نمی‌تونم راهی رو برم که خودم دوست دارم و از جانبشون تشویق بشم. گاهی جدی جدی غصه‌ام می‌گیره که نمی‌تونم پارتنرم رو، آدمی رو که این‌قدر برام مهمه رو با پدر و مادرم آشنا کنم و شاهد روابط نزدیک بینشون باشم. نمی‌تونم تصویری که دوست دارم رو ازشون ببینم چون نمی‌پذیرن. نمی‌تونم تو روزهای مهمم همه رو با هم کنارم داشته باشم و هرکدوم که باشن باید بی‌خیال دیگری بشم.

فکر می‌کنم به اینکه یا همیشه باید یه زندگی دوگانه داشته باشم تا پدر و مادرم کنارم باشن ولی نتونم خودم باشم، یا تمام و کمال خودم باشم و بپذیرم که تو اون مسیر خونواده نزدیک نیست، برات خوشحال نمی‌شن، تشویقت نمی‌کنن، عکس‌هات رو تماشا نمی‌کنن و ذوق کنن، جایی با افتخار ازت حرف نمی‌زنن. به اینها فکر می‌کنم و قلبم سنگین می‌شه که نمی‌تونم هر دو رو باهم داشته باشم. نمی‌تونم خودم باشم و اونجوری که می‌خوام زندگی کنم و همه‌ی همراهی خانواده رو هم داشته باشم. نمی‌تونم هرگز شبیه یک «آدم معمولی» زندگی کنم. می‌دونم هم که آدم زندگی دوگانه نیستم پس اگه بخوام مدام با خانواده تو چالش و درگیری نباشم باید قید داشتن همه‌ی اینها رو بزنم و تو زندگیم کم‎‌رنگشون کنم.

۲ ۱
About me
همیشه مجبور شدم با آدم‌ها سر و کله بزنم که آ اول اسمم کلاه داره و اگه کلاهش رو نذارید اشتباه خونده می‌شه. اون‌قدر که دیگه همه من رو با آ کلاه دار به خاطر میارن. حالا این آ کلاه دار خلاصه‌ای از منه؛ جایی که آ بتونه حرف بزنه و بگه کلاهش رو سر جاش بذارن. 
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان