یه نفر چند وقت پیش بهم گفت تو این مسیر نه عجله جواب میده نه استرس. تو هرچقدر هم استرس بکشی روندها باید پیش برن و استرست هیچ چیزی رو تغییر نمیده یا سریع نمیکنه. خودت رو بیخودی اذیت نکن و مشغول کارهایی شو که دوست داری.
من عجلهای ندارم ولی هرکاری میکنم از پس اضطرابم برنمیام. این روزها تحریک پذیر، عصبی و به شدت حساس شدم. سرم رو با کارهای مورد علاقهام گرم میکنم و منتظرم بگذره ولی از انجامشون لذت نمیبرم. از بلاتکلیفی و انتظار کلافهام؛ از معلق بودن هم. کاش میشد چشمهام رو ببندم و وقتی باز کنم که همه چیز به نتیجه رسیده.
بلدم که وسط طوفان بدوم و مدام خودم رو با شرایط جدید سازگار کنم ولی بلد نیستم معلق بمونم و کاری نکنم. بلد نیستم وقتی هیچ چیز مشخص نیست و کاری هم ازم بر نمیاد باید چطور حواسم رو پرت کنم. من با دویدن حین طوفان حس زنده بودن میکنم ولی این معلق بودن بهمم میریزه. احساس میکنم شبیه یه سنگ گوشهی بیابونم وقتی نمیتونم کاری کنم و باید مدت طولانی فقط انتظار بکشم.
حالا ساعتها پشت لپتاپ خودم رو غرق کار میکنم، هری پاتر میخونم و بارها قهوه درست میکنم. به هر چیزی که حواسم رو پرت کنه و کمی هم بهم حس زنده بودن بده چنگ میاندازم که تو سیاهی غرق نشم.
شاید قراره که طی این ماجراها صبورتر بشم.