آ کلاه دار

در تب و تاب رسیدن به کمالم

- آدم‌های عزیزم

دیشب رو تا صبح گریه کردم و این بار نه گریه‌ی غم بود نه اضطراب نه فشار روانی. این گریه از شدت احساساتی شدن بود. از حس شنیده شدنی که گرفتم. از آدم‌های نزدیکی که نشون دادن چقدر خوب می‌فهمنم. گریه کردم از شدت فوران محبتی که قلبم رو پر کرد. آدم‌ها، آدم‌های عزیزم. همه چیز به آدم‌ها می‌رسه. 

صبح یه تکستی گرفتم که دوباره اشکم رو راه انداخت. فکر نمی‌کردم کسی اینقدر حواسش به من باشه. فکر نمی‌کردم کسی حواسش باشه دوست دارم صبحم رو چجور شروع کنم و نگران حال خوش شروع روزم باشه.

احساس می‌کنم جهان داره باهام شوخی می‌کنه یا یکی آرشیو مغزم رو در اختیار آدم‌ها قرار داره. حرف‌هایی رو می‌شنوم که دوست دارم بشنوم، چیزهایی رو دریافت می‌کنم که دوست دارم. این میزان از نزدیکی ماجراها با چیزی که دوست داشتم باشن در باورم نمی‌گنجه. انگار تو اوج سردرگمیم تو تحصیل و شغلم روابطم تصمیم گرفتن جای خالی قلبم رو پر کنن و پروانه بفرستن تو قلبم تا جای تشویش رو بگیرن.

از الان برای وقتی که باید این آدم‌ها رو رها کنم و برم دلم می‌گیره. چطور باید باهاشون خداحافظی کنم و راهم رو بکشم و برم؟ چطور ازشون دور بشم وقتی پرتوهای روشن نور تو تاریکی زندگیمن؟

۱ ۱
ملوچک ..
۲۵ مرداد ۱۰:۴۹

ایشالله همیشه خووووب باشی 

پاسخ :

خیلی خیلی ممنونم.
About me
همیشه مجبور شدم با آدم‌ها سر و کله بزنم که آ اول اسمم کلاه داره و اگه کلاهش رو نذارید اشتباه خونده می‌شه. اون‌قدر که دیگه همه من رو با آ کلاه دار به خاطر میارن. حالا این آ کلاه دار خلاصه‌ای از منه؛ جایی که آ بتونه حرف بزنه و بگه کلاهش رو سر جاش بذارن. 
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان