آ کلاه دار

در تب و تاب رسیدن به کمالم

- بیست و پنج شهریور هزار و چهارصد و یک

دوباره درد سه سال پیش داره تکرار می‍شه. سایت رو با ذوق و اطمینان از این که قبول می‌شم باز می‌کنم و استاتوسم رو چک می‌کنم. باور نمی‌کنم نوشته رو. سایت رو می‌بندم و دوباره باز می‌کنم. چیزی تغییر نمی‌‌کنه. واضح جلوی اسمم نوشته شده Not Admitted. تو بهت می‌رم رنکینگ کلی رو چک می‌کنم و وقتی می‌بینم اختلاف نمره‌ام با نفر آخر قبول شده نیم نمره است حالم بدتر می‌شه. نیم نمره، نیم نمره یعنی یه جواب غلط کم‌تر. حتی یه درست بیشتر اگه داشتم یک نمره بیشتر می‌شدم و دو نفر بالاتر از نفر آخر بودم. واقعیت ولی با این فکر‌ها تغییر نمی‌کنه. آوا بخاطر نیم نمره رویای مهاجرت رو از دست داد. ظاهرا آوا این بار هم ناکافیه.

می‌دونم که حالا دیگه خبری از انصراف و رفتن نیست. می‌رم تو سایت دانشگاه که خوابگاه رو رزرو کنم تا از یکشنبه برم همین دانشگاهی که هستم. اتاق‌های چهار نفره‌ی طبقه اول پر شدن و باید تو یه اتاق هشت نفره‌ی طبقه‌ی سوم جا بگیرم.  نه طبقه‌ی سوم بودن خوبه نه هفت‌تا هم‌اتاقی داشتن. یه اتاق چهارنفره‌ی طبقه اول سه تا جا داره ولی به دلایل خیلی مسخره‌ای سایت اجازه نمی‌ده انتخابش کنم. کلافه می‌شم و بیشتر تو صورتم کوبیده می‌شه قوانین کثافت این کشوری که بهم می‌گن باید بهش بگی وطن و من می‌خوام ازش فرار کنم. 

بخاطر گریه‌ای که بند نمیاد گلودرد و سردرد گرفتم و با چشم‌های اشکی‌ای که همه چیز رو تار میبینن خوابگاه رو رزرو می‌کنم، چارت زمانی اعتراض به نتیجه و ارائه انگیزه نامه رو چک می‌کنم و می‌شینم پای کارهام. کاش و اما و اگر فایده نداره. باید تو شرایط کثافت فعلی سعی کنم چیزی که ازم برمیاد رو درست انجام بدم. شاید یه روزی یه جایی آوا بلاخره کم و ناکافی نباشه. امروز و این‌جا ولی آوا کمه، خیلی هم کمه. 

بیست و پنج شهریور هزار و چهارصد و یک خیلی روز تلخ و سختیه. شکست خوردم، برنامه‌های بلندمدتم همه خراب شدن، مجبور شدم به محیطی که ازش فراریم برگردم و آدم‌های عزیزم هم ازم دورن و تهران نیستن تا بغلشون کنم و یه دل سیر اشک بریزم. بیست و پنج شهریور هزار و چهارصد و یک درست مثل بیست اردیبهشت هزار و چهارصد و پنج مرداد هزار و چهارصد تلخه. برای بار سوم مسیر مهاجرت به در بسته خورد و با سر رفتم ته دره‌ی ناامیدی. نمی‌دونم این بار چطور قراره این درد التیام پیدا کنه.

۰
About me
همیشه مجبور شدم با آدم‌ها سر و کله بزنم که آ اول اسمم کلاه داره و اگه کلاهش رو نذارید اشتباه خونده می‌شه. اون‌قدر که دیگه همه من رو با آ کلاه دار به خاطر میارن. حالا این آ کلاه دار خلاصه‌ای از منه؛ جایی که آ بتونه حرف بزنه و بگه کلاهش رو سر جاش بذارن. 
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان