تا میام باور کنم که عوض شدی دوباره کثافت میزنی به سر تا پای خودت و نقابت. دیگه هیچوقت باورم نمیشه که درست بشی، باور نمیکنم که طرف درست بایستی. نهایتا برای پذیرفته شدن اداش رو درمیاری ولی هرگز نمیتونی جای درست بایستی و کار درست رو بکنی. نمیتونی چون فکرت رو کثافت گرفته.
زیاد تلاش کردم تا تو رو بکشم تو نیمهی روشن زندگی اما دیگه ازت دست شستم. بمون همونجا و تو کثافت غرق شو. دیگه برات قدمی برنمیدارم. دیگه دستت رو نمیگیرم. نقطه گذاشتم ته قصهی آدم شدنت. برو و تو لجن غرق شو. هر کاری از دستم بر میاومد رو برات انجام دادم اما خودت نمیخوای که عوض بشی، درست بشی. اگه چیزی قرار بود عوض بشه طی این همه سال عوض میشد.
تموم این سالها اشتباه کردم. اشتباه کردم که باورت کردم. اشتباه کردم که پذیرفتم میتونی تغییر کنی. پذیرفتنت اشتباه بود. ازت دست میکشم و میذارم برگردی به قعر تاریکی، جایی که بهش تعلق داری. انرژیای که روی تو هدر دادم رو میذارم برای آدمهای ارزشمندی که دارم؛ برای پارتنرم، دوستام، اطرافیانم. تو رو دیگه تو این دایره نمیخوام. برو تو لجنی که فکرت رو گرفته غرق شو.