مسیرهای قدیمی رو رها میکنم؛ این مسیرهای جدیدن که به مقصدهای جدید میرسن. انتخابهای جدید، تصمیمهای جدید و رفتارهای جدیدن که موقعیتها و شرایط نو رو خلق میکنن. چشمها رو به روی شایدها میبندم و میذارم راه منو با خودش همراه کنه. دست خودم رو میگیرم تا بدونم گم نمیشم و حواسم رو جمع میکنم تا سورپرایزها بهمم نریزن بلکه برام هیجان داشته باشن. رو به اتفاقهای نو و شرایط از پیش مشخص نشده آغوش باز میکنم و میذارم زنده بودن رو با تموم وجود حس کنم. هیچ چیز عوض نشده بلکه چون من آدم جدیدی شدم تجربهام از شرایط متفاوت شده. رو به راهی که هیچکس نمیدونه چه پیچ و تابهایی قراره داشته باشه و چقدر ممکنه تغییرم بده قدم اول رو برمیدارم. مسیر زمانبره و مهمه که بتونم ازش لذت ببرم تا این زمان هدر نره. از این تب و تاب و تغییر راضیم. زیر لب زمزمه میکنم:«دریایم و نیست باکم از طوفان». بذار طوفانها بیان و برن و من رو نو کنن.