سه روز پیش رنکینگ نهایی رو زدن و حالا ادمیشن نهاییم اومد. به فاصلهی دو هفته برای یه موضوع از ته دره بودن و سوگواری رسیدم به نوک قله بودن و حداکثر شادی. حتی درصدی احتمال نمیدادم که چیزی درست بشه و تو بهتم ولی این بهت از شادیه. تموم این چندماه تا قبل از رنکینگ اولیه فکر میکردم وقتی ادمشینم بیاد قراره زمین و زمان رو از خوشحالی به هم بدوزم ولی با شرایط موجود حتی روم نشد درست و حسابی خوشحال بشم.
دارم مدارکم رو برای ارائه به سفارت جمع میکنم و ته دلم خیلی چیزهاست؛ از ترس و نگرانی و غم جدایی تا شادی و شوق و شور و هیجان. البته که هنوز هیچ چیز نهایی نیست، تا ویزا نشم، تا نرم و و وسایلم رو تو خونهام نذارم هنوز هیچ چیز قطعی نیست ولی الان میتونم برای این مرحله شاد باشم و شادم. نمیخوام از ترس غم مرحله بعد شادیشو از خودم بگیرم چون من تو این مسیر کم غم نخوردم. دو هفته پیش یکی از چندین باری بود که تو این مسیر تا اعماق وجودم از غم سوخت. نمیخوام این فرصت برای نفس کشیدن رو از دست بدم.