آ کلاه دار

در تب و تاب رسیدن به کمالم

- هر چیزی که دستشون رسید رو ازم گرفتن

سوم اکتبره، در نتیجه اعتراض و بررسی دوباره جایگاهم تو رنکینگ بالا رفت و ادمیشن نهاییم اومده. حالا حتی بدون احتیاج به مصاحبه پذیرفته شدم. دو ساعت وقت دارم و باید پرداخت رو تا قبل از سه ظهر انجام بدم ولی اینترنت ضعیفه و فیلترشکن‌ها هیچ کدوم کار نمی‌کنن. به بالغ بر ده نفر سپردم و همه پای سیستمیم و نمی‌شه پرداخت رو انجام داد. نه خودم نه دوستام نه صرافی.

چهارم اکتبره. قطعی اینترنت کار دستم داد و پرداخت رو یک روز دیرتر تونستم انجام بدم اما خوشحالم که بلاخره امروز انجام شد، ثبت نامم نهایی شد و دیگه همه چیز اوکیه. باید مدارکم رو بردارم و برم سفارت.

پنجم اکتبره. پروفایلم رو باز می‌کنم تا تاییدیه ثبت نام رو پرینت بگیرم برای سفارت اما می‌بینم تاییدیه‌ای درکار نیست و استاتوسم به cancelled تغییر کرده. گیجم. یه چیزی اشتباهه. به هر دپارتمانی از دانشگاه که ممکنه بتونن کاری کنم ایمیل می‌زنم و ماجرا و شرایط ایران رو توضیح می‌دم. هرکدوم به یه دپارتمان دیگه پاسم می‌دن. اینترنشنال آفیس فقط می‌گه بخاطر پرداخت بعد از ددلاین کنسل شده و اشتباهی در کار نیست.

بیست و پنج اکتبره. سه هفته‌است حین همین پاسکاری ها و بررسی‌ها مدام درحال مکاتبه‌ام و کاری پیش نمی‌ره. بعد از سه هفته امروز گفتن امکانش نیست که جاتو بهت برگردونیم باید خودت رو به ددلاین می‌رسوندی ولی اگه جای خالی‌ای موند اجازه می‌دیم دوباره درخواست بدی. فعلا باید صبر کنی. ظاهرا با وجود این که تموم نمره‌های لازم رو گرفتم، با توجه به شرایط ایران تو این روزها که به تک تک دپارتمان‌هاشون توضیح دادم باز هم حاضر نیستن یک روز از اون ددلاین کوفتیشون که برای من از باز شدن پرداخت فقط دو ساعت ازش باقی مونده بود کوتاه بیان. صبر می‌کنم ببینم چی می‌شه. 

سوم نوامبره. طاقت نیاوردم و تو هفته‌ی گذشته باز چند باری ایمیل زدم و باهاشون صحبت کردم اما دریغ از یه جواب. فردا تاریخ جدید جابجایی صندلیه. ساعت یک ظهره که نوتیفیکیشن ایمیل رو گوشیم ظاهر می‌شه. بدون مکث و با ذوق، با فکر این‌که احتمالا اطلاع دادن فردا دوباره درخواست بده بازش می‌کنم. متن ایمیل رو می‌خونم و وا می‌رم. خیلی کوتاه به آخرین ایمیلم ریپلای کردن که هر چهل تا جای دانشجوی اینترنشنالمون پر شده و دیگه امکان ثبت نام جدید نداریم. این‌ آخرین امید مهاجرت امسال تو این لحظه کشته می‌شه. امیدوارم بلاخره یه روز از اینجا برم ولی ظاهرا اون روز امروز نیست.

دهم نوامبره. هفت روزه که سعی دارم هضمش کنم اما بی‌فایده است. نمی‌دونم بیش‌تر از چی ناراحتم؛ از به باد رفتن یک سال زحمتی که کشیدم، از پریدن اون همه هزینه‌ای که کردم، از پوچ شدن این همه خستگیم، از بی‌نتیجه شدن همه‌ی انزوا و دوریم از آدم‌های عزیزم، از این همه وقت ارزشمندم که هدر رفت. اما خوب می‌دونم از چی بیش‌تر از همه خشمگینم، از این که از دستش دادم نه بخاطر کم‌کاری خودم یا کم بودن چیزی تو نمره‌ها، رزومه یا هرچیز دیگه‌ای بلکه چیزی که از کنترلم خارج بود اومد و از مشتم درش آورد. خشمگینم که سیستم کثافت آرزوم رو، نتیجه‌ی زحمت‌هام رو از مشتم درآورد. عصبانیم از این که جایی زندگی می‌کنم که ممکنه تو مسیرت هیچی کم نذاری اما موقع رسیدن به نتیجه که شد دست کثیفشون بیاد و نتیجه رو از دستت بقاپه.

حالا از همیشه بیش‌تر دلزده‌ام. از دانشگاه، از درسم، از زندگیم، از هر چیزی که یه طرفش تو این خاکه دلزده‌ام. جز همون سه روز پا به دانشگاه نذاشتم و برام مهم نیست که چی می‌شه. چیزی بزرگ‌تر از اونی که آلردی از دست دادم ندارم که دانشگاه بتونه از مشتم درش بیاره. سه سال اخیر هر چیزی که دستشون رسید رو ازم گرفتن. دیگه جز خشمم که روز به روز بزرگ‌تر می‌شه چیزی ندارم. 

۱
About me
همیشه مجبور شدم با آدم‌ها سر و کله بزنم که آ اول اسمم کلاه داره و اگه کلاهش رو نذارید اشتباه خونده می‌شه. اون‌قدر که دیگه همه من رو با آ کلاه دار به خاطر میارن. حالا این آ کلاه دار خلاصه‌ای از منه؛ جایی که آ بتونه حرف بزنه و بگه کلاهش رو سر جاش بذارن. 
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان